-نام پدر و مادر حضرت مريم چيست؟

(41940)
-پيامبري كه پدر داشت امّا مادر نداشت , چه كسي بود؟

(16899)
-در هنگام فاتحه خواندن حتماً بايد دعاي اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات را بگويند و بعد سوره حمد و توحيد را بخوانندّ آيا در غير اين صورت فاتحه خواندن درست نيست؟

(13945)
-خوش صداترين پيامبر چه نام داشته است؟

(7994)
-چرا خداوند به ابراهيم((عليه السلام)) لقب خليل الله را عطا كرد؟
(2955)
-بعضي مي گويند: حضرت ابراهيم در روز سيزده بدر كه مردم به بيرون شهر رفته بودند, بت هارا شكست و مي گويند: درست نيست در اين روز به بيرون شهر برويم ; آيا اين گفته درست است ؟

(2869)
-چرا نام پيامبر قوم لوط، لوط بوده ، مگر نه اين كه نام انبياي الهي با مسمي بوده و كامل و زيبا؟توضيح دهيد معنا و مفهوم لوط چيست؟

(2449)
-چرا حضرت داوود با اين كه از پيامبران اولوالعزم نبود، داراي كتاب زبور بوده است؟

(2210)
-سبطيان و قبطيان كيستند؟

(1696)
-علت حرام و گناه بودن غيبت چيست؟ چرا دين اسلام بر اين موضوع حساس ميباشد و به شدت از آن نهي ميكند؟

(1660)
-جدا نمودن آيين مقدس اسلام از سنتهاي باطل چگونه است؟
(0)
-آيين كامل چه آييني است؟ و چرا بعضي اديان نسبت به بعضي ديگر كاملترند؟
(0)
-آيا كساني كه به وجود آييني به نام اسلام پي برده اند ولي به آن معتقد نمي باشند، مستحق كيفرند؟
(0)
-مفهوم آزادي در اسلام چيست(0)
-اخباريين چه كساني اند؟
(0)
-1ـ چرا بين اديان الهي تفاوت وجوددارد درحالي كه خداوند تمام احكام را بر پيامبران نازل فرموده اند پس چرا تفاوت در نماز و روزه و ساير احكام وجود دارد؟(0)
-1ـ چرا به پيروان اديان الهي كافر مي گويند در حاليكه آنها نيز پيرو دين خداوند هستند ؟(0)
-2- چرا بعضي مردم مسيحي هستند ؟ با اين كه بيشتر جمعيت دنيا رامسلمانان تشكيل مي دهند ؟(0)
-آيا مسيحيان و يهوديان و ..... به بهشت مي ورند.؟ ( به نظر من اين با منطق جور در نمي آيد كه در اديان ديگر كسي مذهبي شناخته مي شود و به خاطر خدا كار نيك مي كند و به جهنم برود به خاطر اينكه دينش اسلام نبود )(0)
-پـيـغـمبر اسلام مي گويد : به آييني مبعوث شده ام كه عمل به آن براي همه سهل و آسان است اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام و مذاهب پيشين نبوده ؟(0)
-جدا نمودن آيين مقدس اسلام از سنتهاي باطل چگونه است؟
(0)
-آيين كامل چه آييني است؟ و چرا بعضي اديان نسبت به بعضي ديگر كاملترند؟
(0)
-آيا كساني كه به وجود آييني به نام اسلام پي برده اند ولي به آن معتقد نمي باشند، مستحق كيفرند؟
(0)
-مفهوم آزادي در اسلام چيست(0)
-اخباريين چه كساني اند؟
(0)
-1ـ چرا بين اديان الهي تفاوت وجوددارد درحالي كه خداوند تمام احكام را بر پيامبران نازل فرموده اند پس چرا تفاوت در نماز و روزه و ساير احكام وجود دارد؟(0)
-1ـ چرا به پيروان اديان الهي كافر مي گويند در حاليكه آنها نيز پيرو دين خداوند هستند ؟(0)
-2- چرا بعضي مردم مسيحي هستند ؟ با اين كه بيشتر جمعيت دنيا رامسلمانان تشكيل مي دهند ؟(0)
-آيا مسيحيان و يهوديان و ..... به بهشت مي ورند.؟ ( به نظر من اين با منطق جور در نمي آيد كه در اديان ديگر كسي مذهبي شناخته مي شود و به خاطر خدا كار نيك مي كند و به جهنم برود به خاطر اينكه دينش اسلام نبود )(0)
-پـيـغـمبر اسلام مي گويد : به آييني مبعوث شده ام كه عمل به آن براي همه سهل و آسان است اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام و مذاهب پيشين نبوده ؟(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:28847 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:31

به چه دليل تسلسل علل باطل است؟
«تسلسل» يا محال بودن «تسلسل» در حقيقت مخفف برهان و قاعده «تسلسل علل نامتناهي محال است» مي باشد. تسلسل از ماده سلسله و به معناي زنجير است و به اموري كه زنجير وار به دنبال هم واقع شوند، اطلاق مي شود. اما در اصطلاح فلاسفه و متكلمان اسلامي تسلسل يعني زنجيره شدن علت هاي غير متناهي و نامحدود، كه تعداد بيشماري علت ها و معلول ها را شامل مي شود كه هر كدام از ديگري صادر شود و بالا برود ولي در نهايت به علتي كه قائم به خود است، منتهي نشود. فلاسفه نظام و ترتيب علت ها و معلول ها را به حلقه هاي زنجير كه به ترتيب پشت سر يكديگر قرار دارند، تشبيه كرده اند {V(آشنايي با علوم اسلامي، استاد مطهري، ج 1، ص 221)V}. و با اين تشبيه بيان داشته اند كه در اين سلسله زنجيروار علت ها و معلول دو فرض قابل تصور است: فرض اول: اين سلسله آغازي دارد كه به آن هستي مي بخشد و موجود مي كند. فرض دوم: اين سلسله هيچ آغازي ندارد و تا بي نهايت پيش مي رود. اين فرض همان تسلسل است. در كتاب هاي فلسفه و كلامي، 10 برهان براي اثبات محال بودن تسلسل اقامه شده است، {V(مقالات فلسفي، استاد مطهري، ج 3، ص 26)V}. يكي از اين براهين از ارسطو است و مابقي آن ها توسط فلاسفه و متكلمان مسلمان چون فارابي، ابن سينا، فخر رازي، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد، ملاصدرا اقامه شده است. اما واقعيت اين است كه تصور روشن جوانب قاعده «تسلسل علل متناهي محال است» ما را به وضوح به درستي آن پايبند مي كند. مناسب مي دانم كه قبل از اينكه نظر فلاسفه را در اين باره تشريح نمايم مثالي عرفي از زندگي روزمره بيان كنم. فرض كنيد كه شما در صدد خريد رايانه اي هستيد، اما هيچ اطلاعي از ساختار و اجزاء و قيمت آن نداريد. براي اطمينان از اينكه دستگاهي كه در صدد خريد هستيد، براي كار شما مناسب است و از جهت قيمت هم مناسب مي باشد. حتماً به يكي از آشنايان خود كه دراين امر خبره و متخصص است، مراجعه مي كنيد. اما بر فرض اگر «الف» كه هيچ تخصصي در اين امر ندارد، شما را ترغيب به خريد دستگاه كرد و دليل خود را آقاي «ب» قرار داد كه او نيز همانند او غير متخصص است و آقاي «ب» به نظر آقاي «ج» استناد كرد و همين طور به بالا، طبعاً هيچ اطميناني براي شما حاصل نخواهد شد. تنها در صورتي اين اطمينان برايتان حاصل مي شود كه اين سلسله و زنجيره تاييد كنندگان دستگاه به يك متخصص منتهي شود، و گرنه خريد دستگاه را تا مشورت با يك نفر متخصص متوقف مي كنيد. چنين رفتاري در بسياري كردار و اعمال ما مشهود است و مثال هاي بسياري در اين مورد مي توان بيان داشت. به بحث خود باز مي گرديم. فلاسفه محال بودن تسلسل را فقط در سلسله و زنجيره علت ها و معلول هاي بالفعل جاري مي دانند. و منظور آن ها از علت نيز علت هستي بخش و وجود دهنده به معلول است زيرا در نظر آنها هر معلولي براي اينكه موجود شود، نيازمند علتي است كه به او وجود و ضرورت وجود دهد. زيرا معلول يعني چيزي كه نسبت به وجود و عدم بي تفاوت است و به اصطلاح نسبتش به هستي و نيستي يكسان است، و براي اينكه موجود شود و به جهان هستي پا بگذارد، بايد از اين حالت بي تفاوتي و يكساني خارج شود و ضرورت وجود پيدا كند. اما اين ضرورت در خور معلول نيست. پس بايد از غير خود بگيرد كه همان علت است. اما علت ضرورت را از كجا گرفته است. در اينجا دو فرض است: 1- علت ضرورت را در ذات خود دارد و به اصطلاح واجب الوجود بالذات است و ضرورت ذاتي دارد. يعني خود معلول چيزي نيست. و وجود متعلق به خودش است. 2- علت ضرورت را از علت سومي گرفته است. زيرا ضرورت ذاتي ندارد و خود او نيز ضرورتي غيري دارد. يعني به واسطه علت ضرورت پيدا كرده است. سؤال درباره علت سوم مي شود و در صورتي كه آن نيز ضرورت غيري داشت، سؤال درباره علت هاي بعدي، چهارم و پنجم و... نيز مطرح مي شود. روشن است كه بنابر فرض اول، نظام علّي و معلولي متناهي است و اين زنجيره آغازي دارد. اما بنابر فرض دوم نظام جهان قابل توجيه نيست. زيرا براي موجود شدن معلول اول، حتماً لازم است از جانب علت خود ضرورت وجود يابد، اما اين سؤال مكرر در مكرر درباره علت هاي ديگر نيز تكرار مي شود، و هيچگاه متوقف نمي شود، و اين سلسله تا بي نهايت كش پيدا مي كند و اصلاً چنين سلسله اي امكان تحقق ندارد. زيرا روشن شد كه هيچ كدام از اين علت ها ضرورت و وجودشان از خودشان نيست و همگي در ضرورت و وجود وام دار علت بالاتر خود هستند و طبيعتاً چنين سلسله اي هيچگاه موجود نمي شود مگر اينكه به علتي منتهي شود كه وجود از خودش است و ضرورت ذاتي دارد. بنابراين تا علتي در آغاز اين سلسله نباشد كه در ذات خود ضرورت دارد و وجود از خودش باشد، و سلسله را از هستي سيراب كند، سلسله مفروض نه ضرورت مي يابد و نه موجود مي شود و كل زنجيره علت ها و معلول ها پا در هوا مي ماند. با اين بيان روشن مي شود كه سلسله و زنجيره علت ها و معلول نمي تواند بيشمار و نامحدود باشد و در نهايت بايد به علتي كه علت آغازين و نخستين نام دارد و داراي ضرورت ذاتي است، منتهي شود. اين بيان را «تسلسل» يا «محال بودن تسلسل» و به عبارت ديگر «محال بودن تسلسل علل نامتناهي» مي گويند. بيان ديگر نيز (از مرحوم ملاصدرا) براي بطلان تسلسل آمده است كه مبتني بر نظريه اصالت وجود است. طبق اين نظريه معلول يعني عين وابستگي به علتي كه به او هستي مي بخشد، اگر علت معلول ديگري باشد، پس آن نيز نسبت به علت ايجاد كننده عين وابستگي است و استقلالي از خود ندارد. در اين صورت اگر سلسله اي از علت ها و معلول هايي فرض شوند كه هر كدام معلول علتي بالاتر از خود است، زنجيره اي از موجوداتي غير مستقل و وابسته تشكيل مي شود. و روشن است كه وجود و هستي وابسته بدون وجود و هستي مستقل كه هيچگونه وابستگي به ديگري نداشته باشد، اصلاً قابل فرض نيست. پس با فرض وجودي مستقل كه كل سلسله و زنجيره موجودات وابسته به او بستگي دارند، اين سلسله موجود مي شود و تحقق مي يابد. بنابراين تحقق سلسله و زنجيره علت ها و معلول هاي وابسته تا بي نهايت و بدون فرض آغازي مستقل، محال است. چنانچه ملاحظه فرموديد، تمام بحث در محال بودن تسلسل، به اين اصل واضح و روشن مي رسد كه سلسله و زنجيره علت ها و معلول ها بايد آغازي داشته باشد و بي نهايت و غير متناهي نمي تواند باشد. با اين بيان فهم استدلالهايي را كه فلاسفه براي اثبات وجود خدا از راه محال بودن تسلسل مي كنند، آسان مي گردد. ما اين استدلال ها را در چهار بند خلاصه مي كنيم: 1- در جهان هستي، يقيناً اشياء و چيزهاي موجود هستند. «ما به هستي خود علم و يقين داريم. و مي دانيم كه موجود هستيم و غير از خودمان، اشياء و چيزهاي بسياري را مي شناسيم كه آن ها نيز حقيقتاً موجودند. و چه بسا از ما تأثير مي پذيرند يا در ما تأثير مي گذارند. 2- اشيايي را كه پيرامون خود مي شناسيم - لا اقل در جهان طبيعي و مادي - ممكن الوجود هستند. يعني ضرورت و هستي خود را از علت گرفته اند، و به علت هستي بخش خود متكي هستند. زيرا مثلاً «من» زماني نبوده ام و زماني هم خواهد آمد كه در اين جهان نيستم. اگر وجود براي من ضروري بود و اين ضرورت از ناحيه ذات خود من بود، امكان نداشت كه هيچگاه موجود نباشم. همين كه اكنون هستم، اما در گذشته نبودم و آينده نيز نخواهم بود، نشان از اين است كه ضرورت و وجود خود را از علتي هستي بخش گرفته ام. 3. تسلسل در علت هاي هستي بخش محال است و سلسله موجودات جهان بايد به آغازي منتهي شود كه خود موجود و مستقل و واجب الوجود با لذات است، يعني ضرورت وجودي خود را از ذات خودش گرفته است و وجودي است كه هستي اش قائم به خودش است و مستند به علتي ديگر نيست. 4. اگر چنين موجودي در آغاز جهان آفرينش نباشد، هيچگاه اين جهان تحقق و وجود نخواهد يافت. اما در بند اول دانستيم كه موجودات بسياري در عالم و جهان ما موجودند و همين نشانه از وجود آغازي است كه علت نخستين و آغازين جهان است و واجب الوجود بالذات و مستقل مي باشد. شما را براي مطالب بيشتر به كتابهاي زير ارجاع مي دهم: 1. مرحوم ملاصدرا در كتاب اسفار اربعه، جلد 2، ص 144 تا 167، 10 برهان محال بودن تسلسل را بيان كرده است. و حضرت آيةالله جوادي آملي در شرح خود بر اين كتاب، تحت عنوان «رحيق مختوم» در بخش سوم از جلد دوم، فصل چهارم به تفصيل اين براهين را شرح و توضيح داده اند. 2. قواعد كلي فلسفي در فلسفه اسلامي تأليف دكتر غلامحسين ابراهيمي دنياني، ص 160 تا 170، ضمن اشاره به برخي از برهان هاي فوق، سير تاريخي قاعده را نيز به طور اجمال بيان كرده است. 3. اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد 3، ص 144 تا 147، متن از علامه طباطبايي و پاورقي ها از استاد مطهري است. 4. مقالات فلسفي استاد مطهري، جلد 2، ص 21 تا 28 و جلد 3، ص 26 و 27. 5. شرح منظومه، استاد مطهري، جلد 2، ص 129 و 160. 6. آموزش فلسفه، آيت الله مصباح يزدي، جلد 2، ص 79 و 80. 7. آموزش عقايد، ايت الله مصباح يزدي، ص 60 و 61.

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.